به گزارش «خبرنامه دانشجویان ایران»؛ یادداشت از علی ریاحی پور*/// سالهای سال است که در ایام فاطمیه اول و دوم عموم دوستداران و محبین حضرت زهرا(س)، پای منبر واعظان و خطیبان و مینشینند و با روضه و ذکر مصائب اهل بیت توسط مادحین آل الله، بر رنج هاو ظلم هایی که بر دختر رسول الله(ص) صورت گرفت می گریند و بر سر و سینه می زنند.
واقعیت آن است که متاسفانه از فاطمهای که برخی تریبون داران محافل مذهبی معرفی می کنند تا فاطمهای که پیامبر اکرم و امیر المؤمنین در ثنایش سخنها گفتهاند فاصله زیاد است. بلاشک فاطمه، فاطمه است اما این فاطمهای که غالباً این روزها از آن می شنویم فاطمه نیست.
فاطمهای که خلاصه شود در گزاره هایی چون: دَر، دیوار، کوچه، مسمار، آتش، هیزم و در پایان هم احساس ترحمی و.. همه فاطمه نیست. فاطمهای که اهل قعود است و نه قیام. اشکال آن است که از پشت در رفتن بگوییم اما از چرایی آن نگوییم.
اگر شهید مطهری در قید حیات بود احتمالا در مقابل این قرائت تخدیری از فاطمه زهرا (س) بعد از نگاشتن کتاب حماسه حسینی به فکر نگارش کتاب حماسه فاطمی می افتاد. منبرها و مرثیههایی که از همه چیز میگویند اما از خطبه انقلابی، صریح و بدون لکنت فاطمه در منکوب کردن برخی اعاظم، علما، انصار و مهاجرین چیزی نمیگویند.
از «الجارثم الدار» فاطمه که بیانگر مسئولیتاجتماعی و لزوم کنشگریهای اجتماعی میباشد سخنی گفته نمیشود، از خانمی که تک تک به در خانه انصار و مهاجرین رفت و از اصلح بودن علی گفت و اندکی در بیان حق مصلحت سنجی نکرد و حاضر نشد مصداق روایت «الساکت اخو الراضی» شود حرفی زده نمی شود، از بانویی که سیلی خورد و هزینه داد تا امر به معروف و نهی از منکر را تا ابد الدهر به یادمان بیاندازد سخنی به میان نمی آورند.
حضرت زهرا (س) اگر هم میگریست برای بیعدالتی و فسادی که در آینده بر جامعهاسلامی حاکم میشد میگریست، نه چون شوهرش به خلافت نرسیده است. حتی گریه او هم توأم با دغدغه و مسئولیتشناسی سیاسی و اجتماعی است. او انحراف انقلاب نبوی را میدید.
او اشرافیت خواص و شکمبارگی ستمکاران را میدید. او زراَندوزی و تکاثر مدعیان دینداری و مقدسمآبان عافیتطلب را میدید و میگریست.
فاطمه تخدیری برخی محافل مذهبی ما همان فاطمهای است که آیتالله خامنهای سالها قبل از پیروزی انقلاباسلامی در مسجد امام حسنمجتبی مشهد فرمود بریده باد زبانی که اینگونه این بانوی مجاهد را معرفی کند. بخوانید: «بعد از رحلت پیغمبر، [یک] زن جانش را فدا میکند برای این که حکومت به نااهل نرسد.
اگر فاطمه زهرا، زن امیرالمومنین هم نبود قضیه همین بود. از شوهرش دفاع نمیکرد از زمامدار به حق دفاع میکرد. نمیگوید من حالا باردارم، بمانم چند روز دیگر آتششان فروکش کند، نه. لطفش در این همین است که در شدیدترین موقعیتها، بزرگترین وظیفهها انجام بگیرد و شدیدترین لطمهها بر جسم و جان وارد بیاید.
مردان و ریش سفیدان و قدرتمندان مهاجر و انصار زیر بار رفتند، بعضی فریب خوردند، بعضی کوتاهی کردند، این زن نه فریب میخورد، نه تنبلی میکند، نه حاضر است به هیچ قیمتی رضایت بدهد. این است که زدند. بعد از آنی که زدند بیهوش شد، وقتی که به هوش آمد دید مثل اینکه قضیه در شرف انجام است. نگفت مریضم.
به مسجد رفتن، به گریه بسنده نکردن. بریده باد زبانی که شأن زهرا را از خطبهخوانی به نوحهسرایی تبدیل میکند. اگر خطبه زهرا را نگفتید، گریه زهرا هم معنی پیدا نمیکند. اگر نفهمیدیم که زهرا آنجا چگونه سخن گفته است، نمیفهمیم که گریه او به چه معناست.
باز به همین هم اکتفا نمیکند. به گفتهای چهل شب، مرتب درِ خانه این مرد، در خانه آن آدم معروف، در خانهی آن چهره سرشناس میرود. آن زنی که به آن صورت سقط جنین کرده، آن زنی که ضربت دیده، آن زنی که آسیب خورده است.
این کارها همه یکسره مبارزه ممتد است، مبارزهای از چند نوع با چند جلوه، مبارزه مثبت، مبارزه با جسم، مبارزه با زبان، مبارزه با تلاشهای پنهانی و نیمه شبانه، مبارزه با سخن گفتن با زنان. مصاحبه فاطمه زهرا با زنان انصار عجیب است. پر از مطالب اجتماعی، سرشار.[و] آخرش هم مبارزه منفی، در شب دفن شدن.»
وقتی از فاطمه معترض، انقلابی، فریادگر و غیر محافظهکاری که نسبت به ارتجاع گفتمانی و بازگشت به ارزشهای جاهلی قبل از انقلابنبوی و تنآسایی و تنپروری و راحت طلبی و خوگرفتن به وضع موجود و سر سفره انقلاب نبوی نشستن خواص هشدار میدهد، سخنی به میان نیاوریم، دیگران از فاطمهای ساکت، مظلوم و مهجوری که در شب و در میان تاریکی تشییع و تدفین شده روایتگری می کنند. روایت و قرائتی که در آن معنویت تهی از عدالت و عبادت تهی از مسئولیت است؛ قرائتی تخدیری که خروجی آن چیزی جز انفعال و محافظه کاری و ارتجاع و درجازدگی هویتی نخواهد بود.
*فعال سابق دانشجویی